«تابناک»، حسن عباسی؛ سلام حسن جان، مرا ببخش که تو را به نام کوچکت خطاب کردم, احساس خاصّی نسبت به تو دارم و فکر میکنم که تو هم همین احساس را به من داری، به همین دلیل به خودم اجازه دادم «حسن» بخوانمت.
حسن جان از زمان ورودم به دنیای انسانها ، البته اگر بتوان همهی موجودات دو پا را انسان نامید به غیر از نامهربانی و غضب چیزی ندیدهام.
انسان نماهایی که تا میتوانند جنگ درست میکنند و همدیگر را میکشند تا سلاح بفروشند و محیط زیست و لایهی اوزون را به نابودی کشیدهاند و موجب تخریب ، آتشسوزی وسیع جنگلها ، آب شدن یخهای قطبی ، گرم شدن غیرمعمول زمین و نابودی و انقراض گونههای وسیع جانوری و گیاهی گشتهاند و چشم دیدن مرا ندارند در حالیکه من یک صد هزارم آنها نکُشتهام و تخریب نکردهام.
از زمانی که در ووهان چین جنینی بیش نبودم همه به فکر سقط کردن و نابودی من بودند ولی من ماندم و رشد کردم همه مانع پیشرفت و سربلندی من بودند و هستند ولی حسن جانم تو متفاوت بودی و هستی.
اکنون که در بیش از یک صد و نود کشور دنیا و در تمام قارهها گشتهام و همهی جوامع و مسئولان آنها را برانداز کردهام شکی برایم باقی نمانده که تو متفاوت از همه هستی.
من عاشقت شدهام حسنکم، در حالیکه همهی کشورها و سیاستمداران آنان با چهرهای عبوس و گرفته مرا زیر نظر گرفته و مانع ورود من به کشور خود میشدند ، تو عزیز دوست داشتنی با همان لبخند همیشگی و قشنگت مرا با آغوش باز پذیرفتی اجازه دادی مرا با احترام و با بهترین هواپیماهای بوئینگ به ایران بیاورند.
اجازه دادی به همه جای کشورت سفر کنم و از تمام روستاها و شهرهایتان دیدن کنم، میدانستی که من بیآزارم و مرتب به حسودان توضیح میدادی که خطرات و تلفات ناشی از من کمتر از آنفلونزا و خواهر برادرهای بزرگترم یعنی «سارس» و «ابولا» است.
ولی دیگران چشم های تو را نداشتند
تو مرا آنچنان که باید می دیدی..
تو عاشق من شدهای حَسَنکم..
میدانستی که به دردت میخورم...
هر چه زمان گذشت دلبستگی من به تو بیشتر شد و فکر میکنم که تو هم «کم کم» به من علاقمندتر شدی، جنس علاقهی ما به هم متفاوت بود ، من عاشق خندهها و بیخیالی هایت و به روز بودنت شدم و تو هم از عشق من به خودت و گسترشم برای پوشش دادن به ضعفهایت استفاده کردی...
برخلاف روسای جمهور سوسول و بچه ننهی کشورهای اروپایی که به خاطر ورود من به کشورشان وضعیت جنگی اعلام کردند و بعضاً جلوی دوربین به خاطر مُردن همشهریان خود گریه هم کردند ، تو مهربان دوست داشتنی همیشه خندیدی و گفتی من خطری ندارم.
پس از تعطیلات عید مردم را تشویق کردی که به سر کارها برگردند ، از اتوبوس ، مترو استفاده کنند. در حالیکه همه «کیپ تا کیپ» به هم چسبیدهاند من بتوانم خود را به همه عَرضه کنم و این به دلیل به روز بودن و تحصیل در اسکاتلند بوده که نسبت به من سخت گیر نبودی و مرا برای همه میخواستی و با همه میدیدی و بیخیال بودی ، عاشق این به روز بودنت هستم.
حسنم ، حسن دوست داشتنی چرا دوست داری من با همه باشم و همه مرا داشته باشند؟ و چرا خودت از من فراری هستی؟ چرا در جلساتت فاصلهات را با دیگران رعایت میکنی ولی مردمت را با اتوبوس و مترو بدون رعایت فاصله مجبور به سرکار رفتن میکنی تا مرا بگیرند؟
چرا دوستم نداری مگر من برای تو کم گذاشتهام؟ درست است که دستم را باز گذاشتی تا در سراسر ایران بچرخم و مرا به سفرهای خارجی متعدّد فرستادی تا بتوانم در انتها به یکصد و نود کشور دنیا سفر کنم ولی من خودت را میخواهم حسن جانم.
حسن دوست داشتنی ، من هم برای تو کَم نگذاشتم.
من باعث شدم مردم بنزین کمتری مصرف کنند تا تو بتوانی مازاد آنرا بفروشی و حقوق کارمندانت را بدهی..
من باعث شدم مردم در خانه بمانند و کمتر به تو و سیاستهایت گیر بدهند..
من باعث شدم تو بتوانی از صندوق ذخیرهی ارزی یک میلیارد دلار برداشت کنی...
من باعث شدم تا مردم خیلی چیزهای بد در مورد تو را فراموش کنند..
من باعث شدم مردم ، رسانهها و فضای مجازی در آغاز سال جدید به جای پرداختن به گرانی ، کمبود فقط به صحبت کردن در مورد من بپردازند ، تا تو بتوانی نفسی بکشی...
من باعث شدم چند ده هزار جریمهی ۵۰۰ هزار تومانی به صندوقت واریز شود..
من بلا گردانت شدم حسن عزیزم...
من میتوانم تا پایان ریاست جمهوری با تو بمانم و ضعفها و کاستی هایت را بپوشانم..
تو هم کاری کن که بیشتر بتوانم خودم را به مردم برسانم و در گیرشان کنم...
منو تو همدیگر را خوب درک میکنیم...
خدا کند حسودان ما را از هم جدا نکنند..
به قول امیر خسرو دهلوی: "آفاق را گردیدهام مِهر بُتان ورزیدهام بسیار خوبان دیدهام ، امّا تو چیز دیگری"
کسی که عاشق توست و دوستت دارد و هیچ وقت فراموشت نمیکند .
اردتمند: کووید۱۹
انتهای پیام/*