آیا کسی هست که علیّ اکبر را بر خاک ببیند و دیده بر دنیا نبندد؟ آیا کسی هست که یاسِ آلِ یاسین، قاسم بن الحسن را بر رهوار شهادت ببیند و روی از ماسِوا برنتابد؟ کدام گریبان است که در داغ شقایق کوچک نینوا، چاک نگردد و کدام چشم است که بر حنجر بریده ی پروانه ی کربلا، خون نگرید؟
و عباّس ....
وَ ما اَدریکَ مَاالعبّاس؟!
تمامت آفرینش، فدای یک نگاه ابوفاضل باد.
کاش به جای مشک تو، قلب ما را نشانه می رفتند. آه از هجوم سپاه اندوه در هجران علمدار نینوا. عروج عاشقانه ی عبّاس، انکسار آفتاب ولایت و کوچ شاپرک های امید از گلزار شیعه بود.
عبّاس یعنی سرشک یاس. زلال نگاه عبّاس، عطش طفلان را فرو می نشاند. دریغا دستی که اهداگر وفا بود و سقایت آل علی می کرد، بر خاک کربلا فتاد و غریبانه با خون، بهشت را به تصویر درآورد.


یا حسین، یا سیّدنا و مولانا!
قدوم تو کربلا را آسمانی کرد و خون تو نینوا را با ملکوت آشنا نمود. وجودت معنای خلقت و نگاهت تفسیر تابش خورشید است. ما بهشتی جز زلف خونرنگ تو نمی شناسیم. گودال قتلگاهت کعبه است و ما حاجیان عشق توییم.
حسین، تنها یک کلمه نیست. مفهوم تمام اسمای حسنای الهی است. اقیانوس عشق، شرمناک یک قطره خون حسین است. سوگند به «فجر» که «لیالِ عَشرِ» عزای تو، شب های قدرِ مشتاقان کربلاست.


هر شبنم اشکی که بر دیدگان ما می نشیند، نماینده ی امواج خروشان غم در وجود بی تاب ماست. عطش ما کمتر از عطش طفلان حسین نیست. ما از مهد تا لحد، تشنه ی عنایت حسین و عبّاسیم و هر چه از فرات شیرین عشق می نوشیم، تشنه تر می شویم. در بارگاهِ غمِ حسین به عزّت رسیده ایم. شُربِ مدام ما از ساغر کربلاست و هشیاری اندیشه را در مستیِ دل می جوییم.
دستی که غمگنانه در اندوه شهادت عاشوراییان بر سینه های سوخته می خورَد، دست بیعت شیعه با سالار شهیدان است. اشک دیده در عزای امیر حماسه، التهاب زلال دل است و گلاب گل های نینوا. بر کدام مصیبتِ حسین بگرییم که هر کدام کوهی را به انهدام و دریایی را به تلاطم می کشد. زیباترین شمع آفرینش که شیعیان تا هماره ی تاریخ، طوافش می کنند و می سوزند، نیزه ای است که خورشید عاشورا بر بلندای آن می درخشد.


کربلا، تنها یک غروب غمبار نیست. کربلا طلوع بی زوال عشق در حیات شیعه است. جراحت گل های سرخ نینوا، زخم ژرفی است که هیچ مرهمی برای آن نیست. دردِ هجرِ هفتاد و دو ستاره ی بر خاک فتاده، درمانی ندارد. این درد، خود، درمان دل های شکسته است. در اندوهشان، اسپندِ روی آتشیم و در بی قراری مان، حسین را زمزمه می کنیم.


عاشورا، فراتر از ادراکِ اهل خاک و والاتر از مقامِ افلاک است. با ترشّح هیچ خامه و تغزّل هیچ چکامه و تراوش هیچ اندیشه ای، عاشورا به توصیف درنیاید. عاشورا فقط در بیان معبود حسین و «اِرجعی» گوی نفس مطمئنّه ی سیّدالشّهداء به قاب زیبای وصف در آمده است؛ *«یا ایّتها النّفس المطمئنّةُ ارجعی الی ربِّکِ راضیة مرضیّة فادخُلی فی عبادی وادخُلی جنّتی».*


عاشورا، خروش حنجرِ عشق است و شکستِ خنجر ظلم. عاشورا، روایت جانسوز عطش، تلاطم دریای حماسه، بارش باران عاطفه و جوشش صهبای ایثار است. باده ی اشک است و خُمخانه ی خون. عاشورا فقط یک برهه نیست، جاریِ خونِ خدا در رگ های تاریخِ دلدادگی است؛ *«کلّ یوم عاشورا».*


عاشورا، محشر نیکان و بهشت مجاهدان است. تبیین وحی و تشریح قیامت است. ثمره ی سرخ رسالت و حاصل سبز ولایت است.
حکومت قائم آل طه، رهین حریّت حماسه وَرانِ عاشوراست. عاشورا، شمشیر آخته ی حق بر باطل است و جلوه ی جاویدِ جودِ حسین، سبط مصطفی. عاشورا، نخل ایثار و بذل اباالفضل است.
یا عبّاس بن علی! عمو جان! ما فرزندان خامنه ای، عطشناکِ عشق عاشوراییم. از علقمه ی ولایت به ما بنوشان! تمام لحظه هایمان سرشار از عاشوراست و گام هایمان هماره بر خاک کربلا.