کد خبر: ۱۰۳۱۵۰۸
تاریخ انتشار: ۱۰ اسفند ۱۴۰۰ - ۱۸:۲۹ 01 March 2022
 پیغمبر اکرم (ص) در اولین دعوت از مردم چه درخواستی داشت و اولین پیام حضرت رسول چه بود؟ پیامبر اکرم (ص) دعوت خود را چگونه آغاز کردند؟

به گزارش تابناک همدان، استاد مطهری در کتاب پانزه گفتار در پاسخ به این پرسش‌ها آورده است:
پیغمبر اکرم در مثل یک چنین شبانه‌روزی مبعوث می‌شود و از ناحیه خداوند تبارک و تعالی مأموریت می‌یابد. ما فعلاً بحثی درباره عوامل درونی و حالات معنوی ایشان که منتهی به این بعثت شد نمی‌کنیم، ولی این‏قدر می‌دانیم که حالت پیغمبر اکرم در آن ایامی که نزدیک به بعثتش بود مثل حالت یک شخص عادی نبود بلکه اساساً داشت به افق غیب نزدیک می‌شد و خودش فرمود: در نزدیکی‌های بعثت خودم اول زیاد خواب می‌دیدم، خواب‌هایی که‏ یأْتی کفَلَقِ الصُّبْحِ‏ انطباق و تعبیر و وقوعش مثل صبح روشن و صادق بود، یعنی اگر در عالم رؤیا جریانی را مربوط به مکان‌های دور یا زمان‌های آینده می‌دیدم درست مثل این صبح صادق راست و صادق بود و عین آن واقع می‌شد. راجع به این‌ها فعلاً بحث نمی‌کنیم، این قدر می‌دانیم فرشته الهی برای اولین بار در بیداری بر آن حضرت ظاهر می‌شود: اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّک الَّذی خَلَقَ. خَلَقَ الْانْسانَ مِنْ عَلَقٍ. اقْرَأْ وَ رَبُّک الْاکرَمُ. الَّذی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ‏ [۱]. در این دستور‌ها فقط به او می‌گوید بخوان؛ زبان روحش را باز می‌کند. رسول اکرم از کوه حرا به زیر می‌آید، بعد به خانه خدیجه می‌رود. حالتش عادی نیست، کأ نّه یک حالت ارتعاشی تمام بدنش را فرا گرفته است، به خدیجه می‌فرماید: دَثِّرینی‏ مرا بپوشان تا استراحت کنم، همینکه می‌خواهد استراحت کند باز همان حالت تکرار می‌شود: یا ایهَا الْمُدَّثِّرُ. قُمْ فَانْذِرْ [۲]. پشت سر اقْرَأْ، یا ایهَا الْمُدَّثِّرُ می‌آید. اول به او گفتند بخوان، با گفتن بخوان خوانا شد، آن خوانایی که خدا می‌خواست بشود. تا رفت آرامشی پیدا کند، به او گفتند: قُمْ فَانْذِرْ برخیز دعوت خودت را ابلاغ کن.

دعوت پیغمبر چه بود؟ اسلام. اسلام چیست؟ یک درخت عظیم با ریشه‏‌های زیاد، تنه، شاخه‏‌های زیاد، برگ‌های زیاد و میوه‌های زیاد. پیغمبر وقتی در میان مردم آمد از کجا شروع کرد؟ فریادش را که بلند کرد از کجا و ابتدای کارش از چه بود؟ آیا به مردم گفت: ای‌ها الناس! دروغ نگویید؟ بله «دروغ نگویید» جزء تعلیمات اسلام است، اما تعلیمات اسلام از «دروغ نگویید» شروع نشد. آیا گفت غیبت نکنید؟ خیر، از «غیبت نکنید» شروع نشد. گفت نماز بخوانید؟ زکات بدهید، انفاق کنید؟ از این‌ها شروع نشد. غسل جمعه بجا بیاورید؟ ناخنهایتان را بگیرید؟ از این‌ها شروع نشد.

این‌ها در درجات خیلی بعد قرار گرفته است. ببینید پیغمبر که در میان مردم ظاهر می‌شود دعوتش از چه نقطه‌ای آغاز می‌شود، حسن مطلع و حسن ابتدا را ببینید! وقتی که در میان مردم می‌آید فریاد می‌کند: ایهَا النّاس! قولوا لا الهَ الَّا اللهُ تُفْلِحوا معبودی جز خدا نیست، لایق پرستشی جز خدا نیست، لایق تعظیم و تکریمی جز خدا نیست. همه چیز را غیر از خدا از پیش روی خود بردارید و بگویید خدا. دعوتِ مرکب از آزادی و بندگی‏ کسانی که با روش فلاسفه و متکلمین آشنا هستند می‌دانند؛ فلاسفه وقتی می‌خواهند درباره خدا بحث کنند، اثبات واجب و اثبات وحدت واجب می‌کنند از راه‌های مختلف. ولی اسلام جور دیگر شروع می‌کند: لا اله الّا الله. اسلام از نفی شروع می‌کند و به اثبات می‌رسد، نفی و اثباتی که توأم با یکدیگر است. این جمله‏ لا اله الّا الله که همه حروف آن را «لام» و «الف» و «ه» تشکیل می‌دهد و دوازده حرف بیشتر نیست، سلب است و ایجاب (لا اله‏ سلب است و الّا الله ایجاب)، نفی است و اثبات، عصیان است و تسلیم. نیمی از آن عصیان و تمرد است، نیم دیگر تسلیم؛ نه است و آری. «نه، بلی» هم نه هم بلی. آزادی است و بندگی. قسمت اولش آزادی است، قسمت دومش بندگی و عبودیت؛ آزادی از غیر خدا و بندگی ذات حق، آن یگانه بندگی در میان بندگی‌های دنیا که با هیچ آزادی منافات ندارد، بندگیی که عین آزادی است.

بشر نمی‌تواند آزاد مطلق باشد یعنی از حکومت هر قوه و نیرویی آزاد باشد. نه تنها بشر، هیچ موجودی جز ذات حق- که واجب‏الوجود است و تحت تسلط هیچ علتی نیست، هیچ قوه‌‏ای بر او حکومت نمی‌کند و هیچ شرطی در وجودش اثر ندارد، حاکم علی‌‏الاطلاق است و محکوم هیچ قدرتی نیست- نمی‌تواند چنین باشد. غیر از ذات واجب‌‏الوجود، ما موجودی نداریم که از هر قیدی آزاد باشد و محکوم هیچ قدرتی نباشد؛ بنابراین تصور امر محالی است که بشر بگوید من از حکومت هر قدرتی آزاد هستم، چه حکومت جسمانی و چه حکومت روحی. اما جسمانی، ما همین جا که نشسته‌ایم هزاران محکومیت داریم. ما محکومیم در مقابل این هوا، به این هوا نیازمند هستیم، هوا نباشد ما نیستیم. ما محکومیم به این زمین، اگر این زمین نباشد ما نیستیم. ما محکوم هستیم به اینکه به آب نیازمندیم، به نان نیازمند هستیم، هزاران نیازمندی‌های بدنی داریم، ما تابع آن‌ها هستیم. و، اما نیازمندی‌های روحی.

انسان موجودی است که به اصطلاح فاعل بالقصد است؛ هر کاری که می‌کند تحت تأثیر یک انگیزه خارج از وجود خودش می‌کند؛ لذتی یا دفع المی را می‌خواهد.

محال است که انسان کاری را بکند و در آن کار خودش تحت تأثیر هیچ انگیزه‌ای از انگیزه‌های عالم نباشد، و الّا معنایش این است که کاری را گزاف انجام بدهد. اما این انگیزه‌ها مختلف است. یگانه عامل معنوی و روحی که اگر بر وجود انسان حکومت بکند حکومت او عین آزادی است و آن حکومت، دیگر برای او بردگی و اسارت و محکومیت و ذلت و سرافکندگی نیست، خداست؛ یعنی انسان بنده خدا باشد. لازمه بندگی خدا چیست؟ آیا این است که من برده و محکوم و ممنوع باشم و مانعی جلو من باشد؟ نه، این بندگی یگانه بندگیی است که همه مانع‌ها و سد‌ها را برمی‌‏دارد و جاذبه او انسان را به طرف بالا می‌کشاند: یا ایهَا الْانْسانُ انَّک کادِحٌ الی‏ رَبِّک کدْحاً فَمُلاقیهِ‏ [۱].

بنابراین‏ لا اله الّا الله- که دعوت اسلام از اینجا شروع شد- یک دعوت مرکب است از دو جزء: سلب و ایجاب، نفی و اثبات، آزادی و بندگی، عصیان و تسلیم. نیم اول این دعوت عصیان و تمرد است و نیم دیگر تسلیم و انقیاد.

ما کلمه «ایمان» را زیاد شنیده‌ایم. از ایمان فقط جنبه تسلیمش را می‌دانیم در صورتی که قرآن هرگز ایمانی را که فقط تسلیم باشد و در کنار آن تسلیم عصیان و تمرد نباشد نمی‌‏پذیرد. غیر از کلمه‏ لا اله الّا الله، در آیةالکرسی می‌خوانیم: لا اکراهَ فِی الدّینِ قَدْ تَبَینَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی فَمَنْ یکفُرْ بِالطّاغوتِ وَ یؤْمِنْ بِاللهِ فَقَدِ اسْتَمْسَک بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقی‏ [۲]. ببینید! کفر و ایمان با همدیگر توأم شده است: آن کسی که به طاغوت کفر و عصیان می‏‌ورزد و ایمان به خدا دارد. ایمان به خدا همیشه توأم با کفر است. یک موحد واقعی باید کافر باشد، اگر کافر نباشد نمی‌تواند مؤمن باشد، اما کافر به ماسوی‏ و مؤمن به حق.

عرفای خودمان از قدیم کلمه‏ لا اله الّا الله را همین‌طور تحلیل می‌کردند.
مخصوصاً جنبه نفی قضیه را فراموش نمی‌کردند. شاید از همه بهتر حکیم سنایی گفته است. درباره شهادتِ‏ لا اله الّا الله می‌گوید:
شهادت گفتن آن باشد که هم ز اوّل بیاشامی‏
همه دریای هستی را بدین حرف نهنگ آسا
نیابی خار و خاشاکی در این ره، چون به فرّاشی‏
کمر بست و به فرق استاد در حرف شهادت لا تشبیه شاعرانه‌‏ای کرده: لا به شکل یک جاروب است که دسته‌‏ای دارد و می‌شود با آن جاروب کرد. می‌گوید در ابتدای‏ لا اله الّا الله یک جاروب‏دستی قرار گرفته است که اول باید خار و خاشاک‌ها را از سر راه توحید جاروب بزنید تا موحد واقعی باشید.

این است که تعلیمات اسلام از اینجا شروع می‌شود و به همین دلیل است که اسلام توانست آزادی واقعی به مردم و بشریت بدهد. در دو جلسه‌‏ای که من راجع به آزادی معنوی بحث می‌کردم یک قسمتی در این قضایا بحث کردم که اساساً آزادی چیست؟ و دیگر اینکه آزادی بر چند قسم است: آزادی معنوی و آزادی اجتماعی، و سوم وابستگی‌های این دو نوع آزادی به یکدیگر؛ یعنی آزادی معنوی بدون آزادی اجتماعی یا [عملی‏]نمی‌شود یا کار مشکلی است، و مخصوصاً آزادی اجتماعی بدون آزادی معنوی امکان‏‌پذیر نیست. تا بشریت آزادی معنوی پیدا نکند نمی‌تواند آزادی اجتماعی داشته باشد.

منبع: انتخاب شفقنا از پانزده گفتار استاد مطهری
اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار