پیام نوروزی منتخب اول مردم اردبیل نیر، نمین و سرعین

یک داستان واقعی؛

دیشب که آخرین شب و ساعات سال94 بود با پدرم حرفم شد بنابراین زودتر از همیشه خوابیدم، صبح که بیدار شدم نیم ساعتی به تحویل سال نو مانده بود منتظر بودم، ...فکر میکنید منتظر چی؟... آره منتظر لحظه تحویل سال نو بودم اما به خاطر چی؟... آشتی با پدر و عیدی گرفتن؟!... نه.
سال نو تحویل شد و صدای ترقه های شادی از بیرون اولین لحظات سال نو را خبر داد...
تورختخوابم بودم و لحافم را سرم کشیده بودم درِاتاق خواب باز شد... پدرم بود... ایستاد آستانه در و سرشو کرد تو اتاق گفت سال نوتون مبارک... خواهرم گفت سال نو مبارک...ولی من لحافو از سرم نکشیدم ... پدرم گفت:نمیاین بامن روبوسی کنین باشه اگه براتون عیدی دادم... اینو گفت و رفت...من گوشم به تلفن همراهم بود... نه هنوز خبری نیست...لحظه ای بعد مامانم اومد عیدو تبریک گفت و رفت با خواهرم روبوسی کرد... میدونستم بعداز خواهرم نوبت من بود...ولی من لحافمو دوباره کشیده بودم سرم و اینبار سفت چسبیده بودم که لحافمو از سرم نکشه ... اومد با شوخی بامنم روبوسی کنه ولی من اجازه ندادم گفتم برو میخوام بخوابم...بعدِ مامانم 2تا پیام اومده بود با عجله باز کردم که بخونم... پیام تکراری بود و خیلی خشک و رسمی...برای من هم نبود مخاطبش خانواده بود...«سالی پربرکت باسلامتی برای خانواده محترمتان آرزومندم»+«اسم و فامیل فرستنده»

هر سال موقع لحظه تحویل سال یکی از عزیزترین و صمیمی ترین کسم برام از راه دور سال نو را تبریک میگفت...اما امسال نیم ساعتی با تاخیر برای خانواده رسید!!!
نمیدانم شاید چون برای خانواده بود متنش سنگین بود بخاطرهمین هم دیر رسید ...!!!
اما من جوابشو دادم دوبارهم فرستادم ...سلام عیدتان مبارک. پس من چی؟! امامتأسفانه پیام خطا داد...

تابناک جان معنی کلمه خانواده را نمیدانستم !!!جالبه هرسال برای همدیگر آرزوی کامروایی میکنیم اما آخر سال که به پشت سرمون نگاه می کنیم میبینیم تنها چیزی که بهش نرسیدیم کامرواییست...