*اول
خانم محترمی وارد مطب میشود. به محض سلام و علیک ماسکش را بر میدارد و شروع به شرح بیماریاش میکند.
میگویم: لطفا ماسکتان را بر ندارید!
میگوید: آخه با ماسک نمیتوانم حرف بزنم
میگویم: پس من چطور چهار ساعتست دارم با ماسک حرف میزنم؟
میگوید: چشم!
بعد از دو کلمه.. دوباره ماسکش را پایین میکشد و حرف میزند و میگوید به خدا با ماسک نمیتوانم!
*دوم
وارد مطب میشود. صندلی بیمار را که تا دو متر عقب بردهام سه متر جلو میکشد تا صورتش کاملاً به صورت من بچسبد!
میگویم: لطفا عقبتر!
میگوید: آخه دکتر یک چیز مهمی باید بگم!
میگویم: یعنی از فاصله دومتری نمیشود چیز مهمی گفت؟ در ضمن مگر منشی نگفت بدون ماسک وارد نشوید؟
میگوید: بله.. گفت و رفتم ماسک خریدم...
از جیبش ماسکش را در میآورد..
میگویم: پس چرا ماسکت را نمیزنی؟
میگوید: نفسم میگیرد.. نمیزنم ولی شما گفتید بدون ماسک نیا! ببین این هم ماسک! دارم ولی نمیزنم.. نمیتوانم
*سوم
سرفهکنان وارد میشود..
میگوید: دو سالست سرم درد میکند
میگویم: چرا با این سرفه و بدون ماسک راه افتادی بیرون؟ آنهم بخاطر سردردی که از دوسال پیش داشتی؟
میزند زیر خنده و کمی از آب دهانش موقع خنده به طرف من پرت میشود. خودم را عقب میکشم.
میگوید: نه! نترس دکتر! من کرونا نمیگیریم!
میگویم: از کجا مطمئنی؟
میگوید: من معتادم و معتادها کرونا نمیگیرند!
میگویم: خوش به حالت!
ماسکم را سفتتر میکنم و شیلدم را پایینتر میکشم و وقتی میرود مثل دیوانهها همه میز را با اسپری خیس میکنم. چند پاف هم روی سر و کلهام میزنم
به سرفه میافتم
*چهارم
منشی: یک نفر هست که ماسک ندارد و میگوید بعد از دادن ویزیت دیگر پولی ندارد که ماسک بخرد!
میگویم: با چهارتومن میشود ماسک خرید... سرم را میخارانم و میگویم: باشه یک ماسک از مطب بهش بده!
داخل میشود معاینهاش که تمام میشود و میخواهم داروهایش را بنویسم
میگوید: دکتر! خارجی بنویس!
میگویم: خیلی گران میشود اشکالی ندارد؟
میگوید: نه!
خون، خونم را میخورد
*پنجم
پدری با پسر جوانش که سرش باندپیچی شده وارد میشود. هیچکدام ماسک نزدهاند
میگویم: چرا ماسک نزدید؟
پدر چهرهاش عوض میشود. انگار به او بر خورده باشد.
میگوید: ماسک داریم. نیاوردهایم
انگار دلش خنک نمیشود.. میگوید: ببخشید شما که به ما میگویید باید ماسک بزنید برای ماشینتان کپسول آتشنشانی دارید؟ میگویم: نه
میگوید: من تخصصم در کپسول آتشنشانیست و به نظرم همه ماشینها باید داشته باشند!
ماتم میبرد!
نمیدانم چه باید بگویم؟
خودش هم ظاهراً از چیزی که گفته شرمنده شده.. سریع میپرسد ماشینتان چیست تلفنتان را بدهید من یک کپسول تقدیمتان کنم!
هنوز دارم روی ارتباط ماسک نزدن بیمار با نداشتن کپسول آتشنشانی در ماشینم فکر میکنم و تا همین الان هم به نتیجهای نرسیدهام.
*حالا فهمیدید چرا آمار تلفات کادر پزشکی در ایران اینقدر بالاست؟
چون ما کادر درمان، جانمان را از سر راه آوردهایم تا در پای آنهایی که با ماسک نفسشان میگیرد فدا کنیم.
لابد به قول صدا و سیما ما برای رضای خدا و خدمت به خلق جانمان را در طبق اخلاص گذاشتهایم.
اگر نخواهیم جانمان را فدا کنیم چه؟ اگر از طبق اخلاص گذاشتن بدمان بیاید چه؟
آیا میشود از کسانی که جان ما را با بیخیالی به خطر میاندازند شکایت کرد؟
آیا میشود کسانی را که ماسک نمیزنند و توی صورت ما سرفه میکنند تنبیه و جریمه کرد؟
آیا اگر نظام پزشکی دولتی اعلام کند: "از فردا با بیمارانی که در مطبها ماسک نمیزنند برخورد قانونی خواهد شد!" چیزی عوض خواهد شد؟
جواب منفی است.
انتهای پیام/*