یادداشت؛
عادل ضربی از فرهنگیان هنرمند شهرستان لنده در یادداشتی اجتماعی به برخی از خاطرات گذشته ی این منطقه اشاره کرد. یادداشتی اجتماعی با عنوان راز درخت خانه ی محمد جعفر سعیدی
کد خبر: ۹۸۶۶۰۳
تاریخ انتشار: ۲۵ مرداد ۱۴۰۰ - ۱۷:۳۹ 16 August 2021

با عذرخواهی از عزیزانی که سایه شان هنوز بالای سر ماست و بازماندگان عزیزانی که بار سفر بسته اند و از آنها در این یادداشت نام برده شده یا یادشان از قلم افتاده اند.

راز درخت خانه ی محمد جعفر سعیدی
عادل ضربی-دیر زمانی است که چسب انگشت ها ، گیرایی و چسبندگی گذشته را ندارند چون گیرایی حرص و آز و مدیریت ناکارآمد بالا رفته است . رایحه ی میوه ی پرتقال ، تا یک قدمی هم به مشام نمی رسد چون بوی تند دورویی همه جا را فرا گرفته است .
غروب ها که می شد هزاران گنجشک ، میهمانی بزرگی را روی تک درخت وسط خانه ی «محمد جعفر سعیدی» راه می انداختند و انگار روی ارثیه ی نداشته ی پدری شان ، بحث و جدل راه می انداختند ، اما اکنون جیک هیچکدام در نمی آید . گویا به توافق رسیده اند و خبری از قسم و دعوا و شاهد نیست چون سازش کاری پشت پرده، عده ای از گنجشکان را خام کرده است .
دیشب از سحر تا سپیده از پنجره ی چوبی رو به پرچین باغ ، سراپا فالگوش ایستادم اما صدای هیچ خروسی نیامد چون خروس با محل را سر می برند .
وزغ ها در شب‌های بهاری مزرعه برنج « مشهدی ممل» دیگر ادا در نمی آورند چون فاضلاب شهر ، آرامش را از آنها گرفته .
خبری از زنبورهای قرمز بزرگ کمرباریک که روی خوشه های انگور مغازه ی « مشهدی خلیفه کریم‌زاده » حسابی مشتری را کلافه میکردند نیست چون امواج بی مهرها و تخته ی پهن ما ، آنها را فراری داده .
بوی ادویه جات و آویشن مغازه ی زنده یاد « عبدالحسین مرادی » از یاد رفته است چون کرونا مدیریت نشد .
متر پنجاه سانتی اندازه گیری پارچه در کلبه ی بزازی مرد چشم آبی محله ی مور « زنده یاد حاج غلامرضا مرادی » گویا خاطره ای بیش نبود چون اکنون نیازی به نیم متری نیست با یک بده بستان میشود اندازه ی دارایی او ، ثروت به هم زد .
آرایشگاه ته کوچه ی باریک مور با مرحوم « اوس گرگ الله » رو به آسمان تخته شد چون دیجی کالا وسایل خود آرایشی هم در سبد خود دارد .
«حی فرض از علی اکبر » سید ناصر قدسی در امتداد افق محو شد چون با این نوحه ها نمی شود یه پا دو پا رفت و رقاصی کرد .
بر شالوده ی تنها حمام عمومی شهر اکنون ماشین های ویژه ی زرد ، رقاصی برای مسافر راه انداخته اند و خواب «مرحوم جانمحد بزمیان» را به هم ریخته اند چون دلمان نیاز به حمام دارد .
کنارش که میگذشتی ورانداز میکرد و چه یتیم بودی چه پدر داشتی می‌گفت : «قرمساق قروم پف پدرسوخته» الان کسی جرات این شوخی را ندارد چون آستانه تحمل مان کم شده است .
هنوز حسرت ورق زدن صفحه های رنگی مجله ی جوانان امروز « نعمت الله کریم‌زاده » بر دل خیلی از ماها مانده چون هر روز صبح تیتر مجلات ورزشی روی تلفن همراهمان هست اما آن ذوق را نداریم .
«کپی شارپ » مرحوم میرعلی تقوی اکنون دیگر خیلی سیاه می زند چون خروجی دل هایمان کاغذ سفید را هم سیاه میکند .
مگر میشود از کنار ریتم هماهنگ چکش و سندان و صدای لطیف نوحه خوانی مرحوم « اوس جمعه عباسی » بی تفاوت گذشت ؟ رفت اما روح ما نیاز به چکش کاری دارد تا قدر صدا و نجابتش را بدانیم .
کیه تو باغ ؟ صدای ستبر و مردانه ی « میرزا » از باغ کنار قبرستان قدیمی نمی آید چون باغ را حلا کرده اند .
« ای خدای عالمیان » سی محرضا در تاریکی غروب آرام آرام محو شد چون دیگر قبل از آن صدای « ربنا » نمی آید .
از دهانه ی قنات اکنون لجن بیرون می آید چون چرک ها و پلشتی های رفتاری ما آبهای زیرزمینی را هم آلوده کردند .
شیرینی های راحتی مرحوم زنده یاد « محمدعلی پازهری » اکنون گلوگیر شده اند چون عصاره و اسانس نگهدارنده به آن اضافه کرده اند .
عصای فرهنگی بذله گو مرحوم « محمدکاظم قدیم » در گوشه ایوان قدیمی خانه اش بایگانی شده است چون قدر نکته سنجی هایش را ندانستیم .
از همان اول شانس من در «شانسی های مرحوم نصو» با من یار نبود چون خودم تلاشی نمیکنم منتظر شانس و اقبال و مستمری کمیته امداد هستم .
صدای تک تک «مکینه» آسیاب خان‌ها ، جایش را به ویز ویز آرامی داده که انگار نای نفس کشیدن ندارد چون برای بد آسیاب شدن نیاز به صدای بلند نیست باید آرام کار کرد .
میوه فروشی جای پاتوق استقلال و پرسپولیس «رادمنش محمدی » را کشتارگاه مرغ خالقی پر کرده است چون دیگر کسی مرغ محلی پرورش نمی‌دهد .
چند وقتی است موتور هوندای فوتبال لنده « حبیب زارعی » گوشه حیاط پست دهدشت پارک شده است چون حاضر به استفاده از مواد نیروزا نیست . دلم لک زده برای اسپک های چاهکن مرحوم « محمدرضا سپهر » رفت چون جاده ناهموار بود و شیب آن زیاد و ... .
خنده های ملیح مرحوم «سید محنبی» آخر دکانش آرام آرام محو شد چون خدا دوستش داشت و فروشگاه‌های زنجیره ای دیگر محلی برای کاسبی او نگذاشت .
چه ساعت ها در انتظار دستپخت « خوبیار » سر صف نانوایی ایستادیم و آخرش گفتند تمام شد چون نانش به دل می نشست اما الان نان راحت گیر میاد چه فایده؟ مثل پلاستیک گلویت را می گیرد . شیرجه های بی دلیل « عبدالله رضوی » در دروازه انگار رو به تنگدستی و برهوت فراموشی بود چون ضمانت ها و اقساط وامها امانش را بریده اند .
« اردلان عادل اومه » کاش می گذاشتند خوب دست می زد و تشویق می‌کرد تا چیزی ته دلش نمی ماند اما نشد چون نیاز ورزشگاه‌های امروز ما ، ناسزای ناموسی است .
کمربند ها را محکم ببندید . زرد قناری «شمس الله فتحی» تیک آف کرده جلو دبیرستان منتظری و دیگر بر نمی‌گردد چون عیب است پشت تویوتا سوار شدن .
محاسن سفید زنده یاد «مشدی امونی» دیگر بوی نفت و گازوییل نمی دهد چون از دست نازل بنزین و بشکه های بیست لیتری رها شده . انصاف کجا رفت ؟ او دیگر حاضر به فروش بنزین لیتری سه هزار تومان نیست .
درخت توت باغ « محتعلی» سالهاست نازا شده و این اواخر نمیدانم به کجا بار سفر بسته چون جایش آرماتور و میلگرد بلند کرده اند و کود های شیمیایی امانش را بریده اند .
آش و حلیم « پیروزی » سالهاست ته گرفته و بستنی اش ، طعم مکتب وهم و خیال می دهد چون بسته بندی های بی کیفیت فلان برند بستنی نانش را آجر کرده اند . گم کرده ام در میانه ی راه صداقت « تاته میرزا » را در بن بست نرسیده به مسجد صاحب الزمان . چون اصالت خود را گم کرده ام . کمال گویا با هیچکس قرابت ندارد نشان به آن نشان که کلمه ی « آخالو » از یادش رفته است درست میگوید . چه معنی دارد به کسی که نسبتی با تو ندارد بگویید آخالو ؟
عطسه های بلند « شیخ زاهد ولیپور» آرام آرام در دشت سکوت ، ساکن شد کلافه شده از دست قصاب‌هایی که جگر و چربی را باهم به قیمت گوشت می فروشند . دیگر کسی با شوخ طبعی های زنده یاد « یوسف نوروزی » قهقهه سر نمی دهد چون دل و دماغی برای کسی نمانده است . خیال بچه ها از چشم غره های شهید « حمداله جوادی » راحت شده است ولی الان لات و لوت ها راحت در شهر جولان می‌دهند .
نصفه ساندویچ های بشیر و جلال خشکیده شده اند و دندان می شکنند چون نان ساندویچی خمیری روده ها را در هم می پیچاند . «آغاخان» رها کرده دستفروشی را . بدجور آویزان درشکه ی زندگی شده بالاخره او هم زندگی میخواهد .
کلاه دایره ای همیشه ماندگار « علی محمد تقوی » سالهاست بر چوب رختی رنگ و رو رفته ی زندگی سنجاق شده است چون کلاه مال سر خودت نیست باید سر دیگران کلاه گذاشت . کوچه باغ محله ی مور چند صباحی است که گامهای آرام و متین « حمداله صالحی » را از یاد برده چون ما با پرطمطراق ها کار داریم .
دفتر تاریخ ضرغام عشایر در قلعه مدتهاست با کوچ « حاج ابوالحسن ضرغامی» مهر و موم شده ، ما نیاز به تاریخ نداریم .
کاروانسرای «برافتو» سالهاست که مسافر نمی پذیرد چون خوابگاه شبانه روزی آمده ولی خروجی خوبی ندارد .
همه ی این آمدن و رفتن ها ، همه این سوالات و پاسخها ، همه ی این آه کشیدن های بلند عمری بود که گذشت . تقابلی بود بین سنت و مدرنیته که به نفع سنت تمام که نشد هیچی، مدرنیته هم ناقص شد و زمین گیر . حالا نه این را داریم و نه آن . اما ما می توانستیم در دعوای بین این دو فرزند جهان ( سنت و مدرنیته )؛ درست عمل کنیم . جذبه و گیرایی مدرنیته چنان هوش از سرمان برد که در نقش داور ، قضاوتمان یکطرفه شد و جانب تجدد را گرفتیم . نوگرایی اگر در بستر سنت باشد مایه پیشرفت خواهد بود . پشت کردن به سنت یعنی معلق ماندن در بی هویتی . یعنی پر سرگردانی در فضا .
بخشی از این نوستالژی محصول و از الزامات جهانی شدن بود و بخشی ناشی از گمگشتگی ما .
به خدا می شد و می شود همگام با تجدد حرکت کرد و همان ها را هم داشت .
از گردنه ی اول لنده که وارد می شوم بغض گلویم را می فشارد . شهر در بهتی رعب انگیز پرسه می زند.
خدایا مددی ...

اشتراک گذاری
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۱
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۸:۲۴ - ۱۴۰۰/۰۵/۲۵
درود بر عادل عزیز و دوست داشتنی
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار