کد خبر: ۱۰۳۱۳۷۰
تاریخ انتشار: ۰۹ اسفند ۱۴۰۰ - ۱۶:۴۸ 28 February 2022

تابناک رضوی: به مناسبت شهادت جانسوز امام موسی کاظم(ع)گزیده ای از سخنان امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری امام خامنه ای(حفظه الله) درباره زندگی و تبین کلامی و عملی و روشنگری آنحضرت و همچنین برخورد خلفا با ایشان از نظر می گذرد.

امام خمینی(ره) در کتاب "ولایت فقیه"(حکومت اسلامی)می فرمایند: اینکه می ‏بینید «هارون» حضرت موسی بن جعفر (ع) را می ‏گیرد و چندین سال حبس می ‏کند، (چون) می‏ دانستند که اولاد علی (ع) داعیه خلافت داشته بر تشکیل حکومت اسلامی اصرار دارند، و خلافت و حکومت را وظیفه خود می‏ دانند. چنانکه آن روز که به امام (ع) پیشنهاد شد حدود «فدک» را تعیین فرماید تا آن را به ایشان برگردانند، طبق روایت حضرت حدود کشور اسلامی را تعیین فرمود. یعنی تا این حدود حق ماست و ما باید بر آن حکومت داشته باشیم، و شما غاصبید"1"

امام خمینی(ره) با تعیین حدود فدک به هارون الرشید تبین فرمودند که جای حق و باطل عوض شده است و در واقع ما که برحق هستیم باید خلافت کنیم نه شما که غاصب هستید و بر کرسی خلافت مسلمین نشسته اید.

و همچنین رهبر انقلاب امام خامنه ای در در مورد تبین و "جهادمقدس" باب الحوائج حضرت موسی بن جعفر(ع) می فرمایند:

«امام موسی کاظم علیه السلام همه زندگی خود را وقف جهاد مقدس ساخته بود؛ یعنی:
اولاً تبیین اسلام ناب و تفسیر صحیح قرآن
ثانیاً، تبیین مسئله امامت و حاکمیت سیاسی
ثالثاً، تلاش برای تشکیل آن جامعه.»2

و همچنین مقام معظم رهبری(حفظه الله)در مورد "جهاد مقدس" امام موسی کاظم (ع) درکتاب انسان 250ساله به صورت کامل و به زیبایی بیان می فرمایند:

 این مقطع ۳۵ ساله (از ۱۴۸ تا ۱۸۳ [هجرى])، یعنى دوران امامت حضرت ابی‌الحسن موسی‌بن‌جعفر (علیهما السّلام)، یکى از مهم‌ترین مقاطع زندگینامه‌ی ائمّه (علیهم السّلام) است. دو تن مقتدرترین سلاطین بنی‌عبّاس ‌- منصور و هارون ‌- و دو تن از جبّارترین آنان ‌- مهدى و هادى ‌- در آن حکومت میکرده‌اند. بسى از قیامها و شورشها و شورشگرها در خراسان، در افریقیّه، در جزیره و موصل، در دیلمان و جرجان، در شام، در نصیبین، در مصر، در آذربایجان و ارمنستان و در اقطارى دیگر، سرکوب و مُنقاد گردیدند و در ناحیه‌ی شرق و غرب و شمال قلمرو وسیع اسلامى، فتوحات تازه و غنائم و اموال وافر، بر قدرت و استحکام تخت عبّاسیان افزود.جریانهاى فکرى و عقیدتى در این دوران، برخى به اوج رسیده و برخى زاده شده و فضاى ذهنى را از تعارضات، انباشته و حربه‌اى در دست قدرت‌مداران و آفتى در هوشیارى اسلامى و سیاسى مردم گشته و میدان را بر عَلَم‌داران صحنه‌ی معارف اصیل اسلامى و صاحبان دعوت علوى، تنگ و دشوار ساخته است.

 شعر و هنر، فقه و حدیث و حتّى زهد و ورع، در خدمت ارباب قدرت درآمده و مکمّل ابزار زر و زور آنان گشته است. در این دوران، دیگر نه مانند اواخر دوران بنی‌امیّه، و نه همچون ده‌ساله‌ی اوّل دوران بنی‌عبّاس، و نه شبیه دوران پس از مرگ هارون، که در هر یک، حکومت مسلّط وقت به نحوى تهدید میشد، تهدیدى جدّى دستگاه خلافت را نمیلرزاند و خلیفه را از جریان عمیق و مستمرّ دعوت اهل‌بیت (علیهم السّلام) غافل نمیسازد.

 در این دوران، تنها چیزى که میتواند مبارزه و حرکت فکرى و سیاسى ائمّه‌ی اهل‌بیت (علیهم السّلام) و یاران صدّیق آنان را مجال رشد و استمرار بخشد، تلاش خستگی‌ناپذیر و جهاد خطیر آن بزرگواران است و توسّل به شیوه‌ی الهىِ تقیّه. و بدین ترتیب است که عظمت حیرت‌آور و دهشت‌انگیز جهاد حضرت موسی‌بن‌جعفر (علیه و على آبائه التّحیّة و السّلام) آشکار میگردد.

 باید عرض کنم که کاوشگران تاریخ اسلام، آنگاه که به فحص و شرح زندگى امام موسی‌بن‌جعفر (علیه السّلام) پرداخته‌اند، سهم شایسته‌اى از توجّه و تفطّن را که باید به حادثه‌ی عظیم و بی‌نظیر حبس طویل‌المدّه‌ی این امام هُمام اختصاص می‌یافت، بدان اختصاص نداده و در نتیجه از جهاد خطیر آن بزرگوار غافل مانده‌اند.در زندگینامه‌ی آن امام عالی‌مقام، سخن از حوادث گوناگون و بی‌ارتباط و گاه متناقض با یکدیگر و تأکید بر مقام علمى و معنوى و قدسى آن سلاله‌ی پیامبر (صلّى ا‌لله‌ علیه و آله) و نقل قضایاى خاندان و اصحاب و شاگردان و مباحثات علمى و کلامى و امثال آن، بدون توجّه به خطّ جهاد مستمرّى که همه‌ی عمر ۳۵ ساله‌ی امامت آن بزرگوار را فراگرفته بوده است، ناقص و ناتمام میماند. تشریح و تبیین این خط است که همه‌ی اجزاى این زندگى پرفیض را به یکدیگر مرتبط میسازد و تصویرى واضح و متکامل و جهت‌دار که در آن هر پدیده‌اى و هر حادثه‌اى و هر حرکتى داراى معنایى است، ارائه میکند.

 چرا حضرت امام صادق (علیه السّلام) به «مفضّل» میفرماید: امر امامت این جوانک را فقط به اشخاص مورد وثوق بگو؟ و به «عبدالرّحمن‌بن‌حجّاج» به جاى تصریح، به کنایه میگوید: زره بر تن او راست آمده است؟ و به یاران نزدیک چون «صفوان جمّال»، او را به علامت و نشانه معرّفى میکند؟ و چرا بالاخره در وصیّت‌نامه‌ی خود، نام فرزندش را به‌عنوان وصى پس از نام چهار تن دیگر می‌آورد که نخستین آنان «منصور عبّاسى» و سپس حاکم مدینه و سپس نام دو زن است؛ چندان‌که پس از ارتحال آن حضرت، جمعى از بزرگان شیعه نمیدانند جانشین آن بزرگوار، همین جوان بیست‌ساله است؟چرا در گفتگو با هارون که به او عتاب میکند: «خَلیفَتانِ یُجبىٰ اِلَیهِمَا الخَراج»، زبان به سخن نرم و انکارآمیز میگشاید؛ امّا ابتدائاً در خطاب به مرد زاهدى نافذالکلمه به نام «حسن‌بن‌عبدا‌لله‌» سخن را به معرفت امام میکشاند و آنگاه خود را امام مفترض‌الطّاعه، یعنى صاحب مقامى که آن روز خلیفه‌ی عبّاسى در آن متمکّن بود، معرّفى میکند؟

 چرا به «علی‌بن‌یقطین» که صاحب‌منصب بلندپایه‌ی دستگاه هارون و از شیفتگان او است، عملى تقیّه‌آمیز را فرمان میدهد؛ امّا «صفوان جمّال» را بر خدمت همان دستگاه شماتت میکند و او را به قطع رابطه با خلیفه فرامیخواند؟ (۱۵) چگونه و با چه وسیله‌اى آن همه پیوند و رابطه در قلمرو گسترده‌ی اسلام، میان دوستان و یاران خود پدید می‌آورد و شبکه‌اى که تا چین گسترده است، میسازد؟

 چرا «منصور» و «مهدى» و «هادى» و «هارون»، هر کدام در برهه‌اى از دورانِ خود کمر به قتل و حبس و تبعید او میبندند؟ و چرا چنان‌که از برخى روایات دانسته میشود، آن حضرت در برهه‌اى از دوران ۳۵ ساله، در اختفاء به سر برده و در قراء شام یا مناطقى از طبرستان حضور یافته و از سوى خلیفه‌ی وقت، مورد تعقیب قرار گرفته و به یاران خود سفارش کرده که اگر خلیفه درباره‌ی من از شما پرسید، بگویید

او را نمی‌شناسیم و نمیدانیم کجا است؟

چرا هارون در سفر حجّى، آن حضرت را در حدّ اعلىٰ تجلیل میکند و در سفر دیگرى دستور حبس و تبعید او را میدهد؟ و چرا آن حضرت در اوایل خلافت هارون که وى روش ملایمت و گذشت در پیش گرفته و علویان را از حبسها آزاد کرده بود، تعریفى از فدک میکند که بر همه‌ی کشور وسیع اسلامى منطبق است؟ تا آنجا که خلیفه به آن حضرت به تعریض میگوید: پس برخیز و در جاى من بنشین! و چرا رفتار همان خلیفه‌ی ملایم، پس از چند سال چندان خشن میشود که آن حضرت را به زندانى سخت می‌افکند و پس از سالها حبس، حتّى تحمّل وجود زندانىِ او را نیز بر خود دشوار می‌یابد و او را جنایت‌کارانه مسموم و شهید میکند؟

 اینها و صدها حادثه‌ی توجّه‌برانگیز و پُرمعنى و درعین‌حال ظاهراً بی‌ارتباط و گاه متناقض با یکدیگر در زندگى موسی‌بن‌جعفر (علیهما السّلام) هنگامى معنا میشود و ربط می‌یابد که ما آن رشته‌ی مستمرّى را که از آغاز امامت آن بزرگوار تا لحظه‌ی شهادتش ادامه داشته، مشاهده کنیم. این رشته، همان خطّ جهاد و مبارزه‌ی ائمّه (علیهم السّلام) است که در تمام دوران ۲۵٠ ساله و در شکلهاى گوناگون استمرار داشته و هدف از آن، اوّلاً تبیین اسلام ناب و تفسیر صحیح قرآن و ارائه‌ی تصویرى روشن از معرفت اسلامى است، و ثانیاً تبیین مسئله‌ی امامت و حاکمیّت سیاسى در جامعه‌ی اسلامى، و ثالثاً تلاش و کوشش براى تشکیل آن جامعه و تحقّق بخشیدن به هدف پیامبر معظّم اسلام (صلّى ا‌لله‌ علیه و آله) و همه‌ی پیامبران؛ یعنى اقامه‌ی قسط و عدل و زدودن اندادا‌لله‌ از صحنه‌ی حکومت و سپردن زمام اداره‌ی زندگى به خلفاءا‌لله‌ و بندگان صالح خداوند.

 امام موسی‌بن‌جعفر (علیهما السّلام) نیز همه‌ی زندگى خود را وقف این جهاد مقدّس ساخته بود؛ درس و تعلیم و فقه و حدیث و تقیّه و تربیتش در این جهت بود. البتّه زمان او ویژگی‌هاى خود را داشت؛ پس جهاد او نیز به تناسب زمان، مختصّاتى می‌یافت؛ عیناً مانند دیگر ائمّه‌ی هشت‌گانه‌ی از زمان امام سجّاد (علیه السّلام) تا امام عسکرى (علیه السّلام) که هر یک یا هر چند نفر، مختصّاتى در زمان و به تبع آن در جهادِ خود داشتند و مجموعاً زندگى آنان دوره‌ی چهارم از زندگى ۲۵٠ ساله را تشکیل میدهد که خود نیز به مرحله‌هایى تقسیم میگردد!(3)

1_پرتال امام خمینی(ره) و کتاب ولایت فقیه (حکومت اسلامی) صفحه (۱۵۰ و ۱۵۱)

2_خبرگزاری مهرتاریخ انتشار: ۲۰ مرداد ۱۳۹۹

3_پیام به سوّمین کنگره‌ی جهانى حضرت امام رضا (علیه السّلام)۱۳۶۸/۰۷/۲۶ و کتاب انسان250ساله صفحه343

اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار