در دو روز اخیر آنقدر نام پلاسکو را از رسانههای مختلف شنیدهایم و آنقدر تصاویر دلخراش از این حادثه هولناک دیدهایم که این نام تا ابد برایمان با سوگ و غصه همراه خواهد بود. تا این ساعت هنوز مشخص نیست دقیقا چند نفر زیر آوار ماندهاند و ملت ایران چند تن از عزیزانشان را در این حادثه از دست دادهاند اما به نظر میرسد هنوز که این داغ تازه است، وقت خوبی باشد برای گفتن و شنیدن از علتهای این حادثه و بررسی آنچه در آینده در این زمینه پیشِ رویمان قرار دارد.
پلاسکو درتهران وشهرهای بزرگ تنها نیست.خدا میداند چندین ساختمان درکشور با فرسودگی، عدم رعایت ایمنی در زمان ساخت، عدم نگهداری درست ساختمان یا استقرار کاربریهای خطرآفرین، در معرض هولناکترین اتفاقات قرار دارند.
از دهه 40 که سبک ساختمان سازی غربی به کشور وارد شد و ساختمانهای بلندمرتبه جای بناهای قدیمی و بازارهای گذشته را گرفتند، سرعت استفاده از این الگو در شهرهای مختلف و دورههای مختلف متفاوت بود. این سرعت پس از انقلاب و سالهای اخیر به اوج خود رسید. امروز بلندمرتبهسازی به یمن مسکن مهر جایش را حتی در شهرهای کوچک کشور باز کرده و ساخت مجتمعهای بزرگ تجاری و مسکونی، به یکی از افتخارات شهرها تبدیل شده است اما باید دید ما توان تأمین ایمنی این ساختمانهای بزرگ و کنترلتراکم جمعیت در مواقع بروز بحران را داریم؟
سختی کار امدادرسانان به ساکنین پلاسکو وقتی خوب جلوهگر میشود که نگاهی به تصاویر امدادرسانی و عملیات اطفای حریق بیندازید. تجهیزات و امکانات یک شهر مانند تهران بسیج شده تا حریق یک ساختمان خاموش شود اما همچنان ناتوان است و همین تصاویر همه را به فکر فرو میبرد که اگر یک زلزله بیاید، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ گرفتاری ایجاد شهرهای چند میلیونی فقط به مسئله هویت شهری و مشکلات اجتماعی ختم نمیشود. مدیریت بحران در چنین شهرهایی کار سختی است که ما نه تنها توان و امکاناتش را نداریم بلکه دانش آن را نیز خوب فرانگرفتهایم.
از طرفی مجتمعهای تجاری،کارگاهها و کارخانهجات ناایمن در سراسر کشور فراوانند و مدیریت بحران چه در دانش و چه در عمل، هنوز در بسیاری از عرصهها جدی گرفته نشده است.
هنوز متولی اطفای حریق خارج از محدوده شهرها مشخص نیست و هنوز هیچ سختگیری منطقی برای ایمنسازی کارگاهها و انبارهای کالا در داخل شهرها صورت نمیگیرد. خارج کردن مشاغل خطر آفرین از محدوده شهرها و استقرار آنها در شهرکهای مخصوص و ایمن کاری است که هیچ کس حتی به دنبال آن نمیرود.
ساختمانها حتی اگر ایمن ساخته شوند، آنقدر بد استفاده و نگهداری میشوند که مانند بمبهای خاموش عمل میکنند. براستی در شهرهایمان چند بمب خاموش وجود دارند که هر لحظه ممکن است جان و مال مردم را تهدید کنند؟
در این میان مردم هم به هر طریق با دور زدن قوانین و توصیههای ایمنی و نداشتن دانش رفتار درست در مواقع بحران، این پازل نامبارک را تکمیل میکنند.
در چنین شرایطی بیعملی و انفعال مدیریت شهرها و اولویت ندادن به ایمنی در شهرها بسیار بارز است. رسانهها، مسئولان، مردم و خلاصه همه منتظر میمانیم تا حادثهای از این قبیل رخ داده و ملتی داغدار شوند تا به فکر نقصهای بیشمار در این عرصه بیفتیم.
12 سال پیش وقتی ساختمان بانک صادرات در خیابان اکباتان تهران در مرکز شهر فروریخت، خیلیها وعده نوسازی و تامین امنیت ابنیه را دادند. در سال 92 وقتی نردبان آتشنشانی در حادثه خیابان جمهوری کار نکرد، مسئله تجهیزات آتشنشانی زیر ذرهبین قرار گرفت اما پس از مدتی فراموش شد. نکته اینجاست که این حوادث تنها موجب غلیان احساس مقطعی میشود و معمولا به حل ریشهای معضلات نمیرسد.
درباره ساختمان پلاسکو هم آنقدر حرف و حدیث فراوان است که نمیتوان به سادگی قضاوت کرد. قانون را که نگاه کنیم، مطابق بند 14 ماده 55 قانون شهرداریها، این سازمانها موظفند ایمنی اماکن عمومی را تأمین کنند. از طرفی سازمان آتشنشانی تهران میگوید بارها به هیأت مدیره ساختمان تذکر داده اما این تذکرات جدی گرفته نشده است. از طرفی بنیاد مستضعفان که مالکیت ساختمان را به عهده داشته، هیچ اهمیتی به این هشدارها نداده و کسبه هم اقدام جدی برای حل این مشکلات نکردهاند و نتیجه همه اینها شده داغدار شدن چندین خانواده و یک بحران در قلب تهران.
به نظر میرسد امروز همه در بیتوجهی به لوازم مدیریت بحران همصدا هستیم و کمتر میتوانیم ایرادی در این زمینه به دیگران وارد بدانیم. مرور این مسائل، یک ضربالمثل در آسیای شرقی را به خاطر میاندازد که بد نیست همه ما به جای مقصر دانستن یکدیگر، آن را به خاطر بسپاریم: به خاطر میخی نعلی افتاد؛ به خاطر نعلی، اسبی افتاد؛ بخاطر اسبی، سواری افتاد؛ بخاطر سواری، جنگی شکست خورد؛ بخاطر شکستی، مملکتی نابود شد و همه اینها به خاطر کسی بود که میخ را خوب نکوبیده بود.