به
گزارش «
تابناک یزد»،شهید 16 ساله ابرکوهی که آرزو داشت در کنار شهید بهشتی دفن شود، پس از شهادت نیمی از بدنش در کنار شهید بهشتی و نیمی دیگر در زادگاهش به خاک سپرده شد.
« احمد بذرافشان » متولد دهم شهریورماه سال 1345 در شهرستان ابرکوه بود که با آغاز جنگ تحمیلی ، زمانی که کشور ش را در خطر تجاوز بیگانگان میبیند ، ادامه تحصیل در پایه دوم متوسطه را رها میکند و داوطلبانه به عنوان نیروی بسیجی به جبهه های حق علیه باطل اعزام میشود.
« محمد بذرافشان » پدر این شهید دانشآموز که اولین ر ی یس بنیاد شهید شهرستان ابرکوه بود و در 23 تیرماه امسال به فرزند شهیدش پیوست ، پیرامون چگونگی شهادت فرزندش که در مستند «ثبت تاریخ شفاهی» ساخته «اصغر عباسی» بیان کرده است، میگوید: احمد پس از اولین حضورش در جبهه که مربوط به عملیات طریقالقدس (فتح بوستان) بود، چند روزی به ابرکوه آمد و بعد از 45 روز برای دومین بار و با اشتیاق بیشتر راهی جبهههای جنگ شد.
وی ادامه میدهد: او به علت علاقه شدید به شهیدان رجایی، بهشتی و باهنر ، همیشه میگفت: « آرزو دارم شهید شوم و در کنار این مردان بزرگ دفن شوم. »
به گفته پدر شهید در این مستند، گلوله توپ دشمن بعثی در حمله پیروزمندانه فتح المبين به بدن احمد 16 سالهام برخورد می کند و تکهتکههای بدنش همچون گل ، منطقه شوش را رنگین میکند .
وی میگوید: اینها را همرزمانش برایم تعریف کردند و من هم برای بازگرداندن پیکر او و آرامش دادن به مادرش راهی منطقه شدم تا شاید اثری از او بیابم.
وی در ادامه بیان میکند: یکی از همرزمان احمد به نام اسدپور که منطقه و محل شهادت بچهها را خوب میشناخت، مرا همراهی کرد تا به سنگر محل عملیات رسیدیم، کلاه آهنی احمد که نامش بر روی آن نوشته شده بود، هنوز در منطقه مانده بود.
وی میگوید: طبق نشانیهایی که اسدپور میداد به قتلگاه پسرم رسیدم، هنوز تکههای بدنش آنجا بود؛ در حال جمع کردن گلبرگهای بدن احمد در یک کیسه بودم که دو پاسدار رسیدند و گفتند: پدر جان چه میکنی، اجازه بده کمکت کنیم؛ به خاطر این که آنها روحیه خود را برای ادامه مبارزه از دست ندهند، گفتم: دارم جوانم را از روی این خاکها جمع میکنم، شما هم بروید و این راه را ادامه دهید.
پدر مرحوم این شهید دانش آموز ادامه میدهد: با پیگیریهایی که داشتم متوجه شدم نصف بدن احمد یعنی سر و بالاتنه وی به تهران منتقل شده و به عنوان شهید گمنام، 20 متر پایینتر از مزار شهید بهشتی به خاک سپرده شده است. حال نمیدانستم باید بقیه بدن که از روی خاکهای شوش جمع کردم ، به تهران ببرم و دفن کنم یا آن قسمت از بدن را هم که در تهران است برای آرام شدن دل مادرش به ابرکوه بیاورم؟
مرحوم بذرافشان در پایان سخنانش در مستند «ثبت تاریخ شفاهی» عنوان میکند: برای گرفتن بهترین جواب در این رابطه به دفتر امام خمینی(ره) مراجعه کردم که آقای پسندیده برادر ایشان گفتند: بهترین کار این است که جنازهای که در تهران دفن شده ، همانجا بماند و بقیه بدن را در شهر خودش به خاک بسپارید. و اینچنین شد که هم احمد به آرزویش رسید و هم پیکرش به زادگاهش بازگشت.
وصیتنامه احمد همراه با بدنش متلاشی شده بود اما در نامههایی که قبل از شهادتش برایمان فرستاد، نوشته بود: «ای پدر من تا وقتی جوان بودم ، اگر حرفی زدم و به شما بیادبی کردم ، مرا ببخشید . توصیه من به شما این است که نماز جماعت و نماز جمعه را ترک نکنید و دست از امام برندارید چون ایشان بعد از ائمه اطهار(ع) ، یک شخص کمنظیر هستند.»